فرهنگ اسلامی؛ بنای باشکوه
فرهنگ اسلامی؛ بنای باشکوه
سکان نیوز؛ مقوله فرهنگ در نظام اسلامی بعنوان زیربنایی و اساسی‌ترین محور توسعه قلمداد می‌شود و پرداختن به ابعاد رشد و پویایی و چالش‌های پیرامونی این عرصه اهمیت حیاتی دارد.

عقیل امامی تحلیگر مسائل سیاسی و اجتماعی در یادداشتی نوشت: مقوله فرهنگ در نظام اسلامی بعنوان زیربنایی و اساسی‌ترین محور توسعه قلمداد می‌شود و پرداختن به ابعاد رشد و پویایی و چالش‌های پیرامونی این عرصه اهمیت حیاتی دارد.

آغاز نهضت انبیایی امام راحل عظیم‌الشان بر مبنای بیداری اسلامی که خاستگاه انکارناپذیر فرهنگی دارد، شکل گرفت و با پذیرش و استقبال میلیونی آحاد مردم خدا جوی و با ایمان کشورمان اهداف نهایی معمار کبیر انقلاب در پی‌ریزی جمهوری اسلامی ایران تحقق یافت.

پر واضح است اهتمام برای تعالی اهداف فرهنگی انقلاب که مبتنی بر ارزش‌های متعالی اسلام ناب محمدی (ص) و ترویج گفتمان امام و خلف رشید آن یگانه دوران  است، به حضور اثربخش نیروهای مؤمن، با اخلاص و دلبسته به آرمان‌های والای نظام اسلامی نیاز دارد و بی‌تردید مسامحه در این خصوص باعث خسران و آسیب جدی به پایه‌های انقلاب خواهد شد.

 متأسفانه در وادی فرهنگ و اندیشه که پیش نیاز توسعه در تمامی برنامه‌های کلان راهبردی به حساب می‌آید، مشاهده می‌شود در برخی از این مراکز حساس مدیرانی با انگیزه‌های سیاسی و فارغ از دغدغه‌های فرهنگی انتخاب می‌شوند که نه تنها توان رفع تنگناها و مشکلات این عرصه را ندارند بلکه خود به معضلی اساسی در این روند تبدیل شده و هر آئینه بر حجم این مشکلات می‌افزایند.

وقتی مدیر یک مرکز حساس و اثرگذار فرهنگی که علی‌الاصول باید تمام وقت و همت خود را صرف شناخت و بررسی چالش‌های فرهنگی و پاسخگویی به نیازهای نو به نوی آن از طریق ابزارهای در اختیار کند، صرف لابیگری با چهره های متنفذ و یارگیری‌های سیاسی و انتخاباتی میکند، انتظار ساماندهی زیربنای توسعه فرهنگی چه میزان واقعی و سازنده به نظر می‌رسد؟!

رهبر فرزانه و اندیشمند انقلاب اسلامی بارها و بدرستی فرهنگ را به مثابه اکسیژن و صرف هزینه در این عرصه را سرمایه‌گذاری هوشمندانه دانستند و این مهم گویای این حقیقت است که عرصه فرهنگ به هیچ وجه نباید مصروف اهداف سیاسی و اقتصادی شود و بنای باشکوه آن در راستای مقاصد غیر فرهنگی مورد بهره برداری قرار گیرد امری که مع‌الاسف همچنان برخی از سیاسیون طمع‌ورز آن را نادیده می‌انگارند.

از سوی دیگر اگر مدیر یک مرکز مهم فرهنگی که رسالت سنگینی دارد ،دغدغه ای جز فتح سنگرهای سیاسی نداشته  و غالب اوقات خود را صرف ارتباط گیری با افراد و جریان‌های سیاسی کند و نیز در صدد معرفی خود بعنوان پرچم‌دار یک جریان خاص باشد، چگونه می‌تواند نقشه راه فرهنگی در دستگاه متبوع را پیاده‌سازی و اجرایی کند تا از بروز آسیب به بخش حیاتی و استراتژیک نظام جلوگیری شود؟!

سئوال مهم‌تر این که پدر خوانده‌های جریان‌های سیاسی فعال در پایتخت که به پادوهای خود در استان‌ها مأموریت تشکیل ستادهای نامرئی را برای انتخابات می‌دهند، چگونه قادر خواهند بود از دستاوردهای فرهنگی انقلاب صیانت کنند و چه توجیهی برای عملکرد ناصواب خود در این حیطه دارند؟

به‌ هر روی شایسته است با توجه به تبعات سنگین بی‌توجهی به تقویت و استحکام مراکز پرشمار فرهنگی و لزوم پرهیز مدیران این مراکز از غلطیدن در افکار و دامن بنیادهای سیاسی ، مدیران آن‌ها صرفا بر طرح‌ریزی و اجرای بهینه فعالیت‌های فرهنگی و جبران ضعف‌های عملکردی تمرکز کنند و از حاشیه سازی و اقتدارگرایی بلا وجه در این عرصه اجتناب ورزند که رمز پویایی و بالندگی عرصه فرهنگ در این مقوله است.