به گزارش سکان نیوز، «دوبال اصلاحطلبی، حضور در عرصه عمومی جامعه و ساختار قدرت است.» این عبارت عباس عبدی هرچند برای همه جریانهای سیاسی و تداوم حیاتشان ضرورت دارد، اما فعلا از آنجا برای اصلاحطلبان مهمتر تلقی میشود که انسداد قابلتوجه و ملموسی هر دوی این مسیرها را فرا گرفته است و بهعبارتی امروز دیگر بالی وجود ندارد که اصلاحات بخواهد با آن به حرکت درآید. همانطور که حسین مرعشی با مدنظر قرار دادن شکست در انتخابات اسفند گذشته، پیشبینی میکند با این وضع اصلاحطلبان انتخابات 1400 را هم واگذار خواهند کرد. این اذعان البته تا پیش از اظهارات ویدئویی سید محمد خاتمی که شنبهشب منتشر شد یکوجه داشت و بعد از آن چندوجه و البته با تحلیلهای بیشتر و تخمینهای دقیقتر. بیایید از کمی قبلتر ماجرا را مرور کنیم، نه از همین یکی دو ماه یعنی بعد از انتخابات و نه حتی در دوسال گذشته یعنی همان روزهایی که شدت فشار اقتصادی عرصه را بر مردم تنگ کرد و بهمرور ریزش بدنه اجتماعی دولت و اصلاح طلبان شدت گرفت.
برای اینکه بحث فلسفی-تاریخی نشود، روایت را از سالهای 90 تا 92 آغاز میکنیم. روزهایی که مواجهه اپوزیسیونی با حاکمیت در جریان وقایع 88، اصلاحطلبان را در منگنهای قرار داده بود که امکان کنش سیاسی و اجتماعی بسیار محدودی داشتند، از یکسو نه میتوانستند بهصورت مستقیم وارد میدان رقابت و دایره قدرت شوند، چراکه اولین سوال حاکمیت از آنها تعیین تکلیف نسبت آنها با وقایع سال 88 بود و نه میتوانستند بدنه اجتماعی خود را که در جریان یکی دو سال قبل، با شدیدترین الفاظ و الحان در مقابل حاکمیت ساماندهی کرده بودند، رها کنند و از آنها رو بگردانند. در این وضعیت عقل سیاسی هم حکم میکرد که تداوم بقا و حیات سیاسی-اجتماعی تداوم کنشگری و بهعبارت دقیقتر حضور در قدرت بود.
همین وضعیت انتخابات سال 92 را برای آنها تدارک دید و لاجرم این جریان با حضور زیرسایه نامزدی که فاصله شگرفی با گفتمان و بدنه اجتماعی جریان اصلاحات داشت از فضا استفاده کرد تا از حاشیه به مرزهای متن نزدیک شود. پیروزی حسن روحانی قدری جریان اصلاحات را از اغما خارج کرد، اما نکته این بود که برای همین تغییر وضعیت نهچندان شگرف، هزینه سنگینی پرداخت شد. تعبیر محمدرضا تاجیک از فعالان اصلاحطلب درباره این اتفاق و البته ماجرایی که در سال 96 هم تکرار شد و در آن جریان سیدمحمد خاتمی با کمترین استدلال صرفا از مردم خواست تا به حسن روحانی رای بدهند، ارائه یک چک سفید امضا به فردی است که نه اصلاحطلب است، نه بنای اصلاح دارد.
حدیث سرنوشت تکرار میکنم
حد فاصل سالهای 92تا 94 و بهعبارت دقیقتر بین دو انتخابات ریاستجمهوری و مجلس، اتفاق خاصی جز حصول امکان نسبی برای کنشگری پیش پای اصلاحطلبان قرار نگرفت و از اینرو باز هم تنها گزینه آنها برای ابراز وجود و تاکید بر حیات، استفاده از گزینههای سفیدی بود که آنها هم نسبتی با اصلاحطلبی نداشتند؛ گزینههایی که میشد با استفاده از افول جریان رقیب و هیجان اجتماعی نزدیک به جریان اصلاحات برای آنها امکان پیروزی و حضور در مجلس فراهم کرد. داستان مجلس از تکرار میکنم خاتمی شروع شد؛ داستانی که البته آخرش را از همان ابتدایش میشد پیشخوانی کرد، چراکه در همان روزهای ابتدایی مجلس و در جریان تشکیل فراکسیون امید مشخص شد وزنه خالص اصطلاحطلبان نهتنها سنگین نیست که بسیار سبک است و همان 100 یا 105 نفر عضو فراکسیون امید هم با اغماض فراوان و همراه کردن بسیاری از چهرههای غیر اصلاحطلب دور هم جمع شدهاند.
صرفنظر از برند سیاسی و ایدئولوژی (که طیفی از محمدرضا عارف تا محمود صادقی را شامل میشد)، این فراکسیون نهایتا در جریان چهارسال فعالیت در میدان عمل هم نتوانست کارنامه قابل دفاعی از خود بهجا بگذارد و عملا در صحن مجلس به مصداقی از ناکارآمدی معروف شد. شکست پیاپی از فردی چون علی لاریجانی و حتی اصولگرایان تندوتیزی چون مجتبی ذوالنوری، عاجز ماندن در جریان حمایت از فردی چون حبیبالله بیطرف در فرآیند رای اعتماد به دولت دوم حسن روحانی و کاهش تعداد رای اصلاحطلبان در برخی رایگیریها به نصف، فقدان ارائه یک طرح یا مصوبه قابل دفاع و چندین و چند اتفاق دیگر نمونههای این وضعیت است.
ناگفته نماند نتیجه «تکرار میکنم» دوم خاتمی در سال 96، از یکسو شورای شهری بود که نه در کارکرد کارنامه قابلقبول دارد و نه در انتخاب یک شهردار موفق برای تهران و از سوی دیگر دولتی که به 6ماه نکشیده با نارضایتیهای عمومی و اعتراضات گسترده مواجه شده است و هیچتدبیری برای تغییر فضا و بهبود شرایط ندارد؛ دولتی که درمقابل فرو ریختن برجام و بازگشتن تحریم هم بدون ایده است و هر روز چالشی بر چالشهای قبلیاش اضافه میشود. «من هم صبح جمعه فهمیدم» و «از شنبه همه چیز عادی میشود» هم نمونههای تشدیدکننده نارضایتی عمومی و المانهایی از هویت دولتی است که با تکرار میکنم و با شعارهای سیاسی به پیروزی رسید.
در این مسیر نهایتا کار به آنجا رسید که خاتمی رسما از مردم عذرخواهی کرد و البته درباره تبعاتش هم اذعان کرد که «دیگر کسی با تکرار میکنم» پای صندوق نمیآید. آخرین نکته اینکه جمعبندی محمدرضا تاجیک درباره حمایت جریان اصلاحات از روحانی این است که «آن ائتلاف تاریخی، با آن سازوکار در آن شرایط با این جریان (اعتدال و توسعه) به نام عقلانیت سیاسی، هرچه بود نه عقلانی بود و نه سیاسی. طنز تاریخ امروز ما این است؛ همانهایی که دیروز به نام اصلاحطلبی چک سفید به این جریان دادند، امروز ناقد، نافی و عدوی آن شدهاند.»
فروریختن شورایعالی بهعنوان بازوی اعمال قدرت خاتمی
بعد از آنکه شورای هماهنگی، جای خود را به شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان داد، قوت اعمالنظر شخصی افراد بر تصمیمگیری احزاب چربید و نهایتا کار به آنجا رسید که اعراضات گسترده احزاب به مهره چینیها درون این شورا شدت گرفت و برخی عطایش را به لقایش بخشیدند. این چالش البته صرفا به روزهای منتهی به اسفندماه ۹۸ برنمیگردد، هرچند بعد از آن انتقادها به شورایی که به قول آذر منصوری صرفا اقتضایی، موسمی و انتخاباتی است، بیشتر شد. «تندیس سکوت»ی که محمد قوچانی از آن نام میبرد، رئیس همین شوراست و اتهام اصلی او و تشکیلاتی که وی در شورایعالی فراهم آورده عدم توانایی در ساماندهی جریان اصلاحات در مقاطع مختلف بهویژه در جریان انتخابات مجلس است.
با استعفای موسویلاری از نایبرئیسی این شورا همه فهمیدند که کارگزارانیها در قطع امید از شعسا تنها نیستند و اختلافات آنقدر عمیق است که دیگر افراد و گروههای اصلاحطلب نیز حاضر نیستند بهخاطر مصلحت از تصمیمات این مجموعه تبعیت کنند. عبدالله ناصری، عضو سابق شورایعالی اصلاحطلبان در این مورد تصریح میکند که «چه با کرونا و چه بیکرونا بعد از انتخابات دوم اسفند و حتی قبل از این انتخابات- چنانکه قبلا هم اعلام کردم- عمر شورای سیاستگذاری با این ساختار، ماهیت و مدیریت تمام شده؛ تاکید میکنم هم در شکل و هم در محتوا کار این شورا تمام است.» در این مسیر البته فردی چون رسول منتجبنیا پا را فراتر هم میگذارد و ضمن غیرقانونی خواندن شورایعالی سیاستگذاری اصلاحطلبان میگوید این شورا «باید کنار برود و بارها را روی دوش احزاب و تشکلهای قانونی و شناسنامهدار بگذارد.»
در این روند اما وقتی محمدرضا تاجیک که از محوریترین افراد در جریان اصلاحات به شمار میآید به شرق میگوید: «شورایعالی اصلاحطلبان از همان آغاز شورایی بود برای «شور» نکردن، برای «عالی» نبودن و برای «اصلاحطلب» نبودن. درون این شورا، از همان آغاز «شوراها» برپا بود و بازی زبانی 72 گروه، حزب و شخصیت. بنابراین از همان آغاز نوعی تنازع قدرت و بقا نقش بازی میکرد.» این نتیجه حاصل میشود که بازوی عملیات و پیشبرنده خاتمی هم دیگر اعتباری ندارد و موعد خداحافظی با آن فرارسیده است.
چه کسانی از خاتمی حرف شنوی دارند؟
برای پاسخ به این سوال حتما لازم نیست سراغ تکتک فعالان سیاسی و اجتماعی اصلاحطلب برویم و نظرشان را درمورد خاتمی بپرسیم، چراکه این کار قبلا و بهنوعی دیگر انجام شده است. یکشنبه بعد از پایان مهلت ثبتنام در انتخابات مجلس و پیش از آنکه بحث شورای نگهبان و حتی رای مردم و میزان مشارکتشان پیش آید، روزنامه سازندگی طی مطلبی انتقادی به نتیجه اقدامات شورایعالی و محمد خاتمی اعتراض کرد و نوشت که رئیس دولت اصلاحات دست به تلفن شده و در تماس با چهرههای اصلاح طلب از آنها خواسته در انتخابات نامنویسی کنند، اما آنها از قبول این حرف سر باز زدهاند.
مجید انصاری سر لیست اصلاحطلبان یکی دو روز بعد اما توضیح بیشتری در این مورد ارائه کرده و گفته است که بزرگان اصلاحات از 110 نفر برای ثبتنام در انتخابات دعوت کردهاند، اما تنها پنج نفر این درخواست را قبول کرده و باقی آن را نپذیرفتهاند.
فرامتن یک پیام ویدئویی
راهیابی بسیار حداقلی اصلاحطلبان به مجلس یک گام فراتر از زنگ خطر بود، درواقع حدوث خطر و آوار شدن هفتسال ناکارآمدی بر سر اصلاحطلبان بود؛ آواری که خودشان هم بعید میدانند ظرف یکسال بتوان آن را برداشت و سرپا ایستاد، چراکه آن ناکارآمدی همچنان تداوم دارد و گویی پایانی برای آن متصور نیست. مثال پراید 90میلیونی در این روزها کم نیست. در این شرایط و پس از آنکه چالش سنگینی میان اصلاحطلبان بر سر چگونگی نقشآفرینی خاتمی در جریان اصلاحات درگرفت و برخی او را نهایتا یک فرد «قابل احترام» توصیف کردند خاتمی دوباره دست به ویدئو شد و اینبار متفاوت از گذشته با مخاطبانش سخن گفت. متفاوت به این علت که اینبار نه برای پیروزی که برای جلوگیری از فروپاشی و از دست رفتن همهچیز جلوی دوربین قرار گرفته است.
او در این ویدئو از ریزش بدنه اجتماعی و نبود قشر متوسط سخن میگوید و این ریزش و این نارضایتی را آنقدر شدید میداند که درباره خشونتبار شدن آن هشدار میدهد، ولی درعینحال نمیگوید که این نارضایتی حاصل چیست؟ نمیگوید که رایی که قرار بود «موجب تقویت امید به آینده شود» چرا به اینجا و این شرایط ختم شد و چه کسی مسبب این وضعیت است. خاتمی حتی صلاح نمیداند عذرخواهی قبلی خود را با وجود تشدید مشکلات و افزایش فشارهای اقتصادی و ناملایمات بر مردم تکرار کند و صرفا از آشتی ملی سخن میگوید و تاکید میکند اگر این آشتی ملی انجام شده بود امروز وضعیت اینگونه نبود. او البته توضیح نمیدهد که ارتباط آشتی ملی با دولت حسن روحانی چیست و عملکرد آن چگونه است؟
خاتمی در این ویدئو تلاش میکند خود را در راس جریان تعریف کند، بگوید صاحب ایده است و نظراتش باعث موفقیت خواهد شد، هرچند البته از ارائه حداقلیترین ایده برای برونرفت از فضای موجود هم عاجز است و حتی مجبور میشود از مطالبه آزادی زندانیانی که چندی پیش در حداکثریترین حالت اتفاق افتاده برای کمک به هدف خود استفاده کند تا شاید خود را از جمع مصادیق «ناکارآمدها را باید کنار بگذاریم»، جدا کند.