برای خرید وارد سوپرمارکت محله شدم که بگومگوی مشتری با صاحب مغازه توجهم را جلب کد.
از مشتری اصرار و از فروشنده انکار که نه آقا کارت ملی هر کسی را که قبول کنم، کارت ملی شما را قبول نمیکنم!
جلوتر رفتم و حسنآقا، همسایه چندساله مان را دیدم که داشت برای گرفتن جنس نسیه به فروشنده اصرار میکرد.
سلام کردم و با شرمندگی پرسیدم: حسن آقا چیزی شده؟
حسنآقا که انگار به دنبال گوش شنوایی میگشت که به حرفهایش گوش کند، گفت: شما که سالهاست من و خانواده ام را میشناسید! یک عمر زحمت کشیده ام و با آبرو زندگی کردهام، الان سه ماه است که شرکت حقوق کارگرها را پرداخت نکرده و دیگر حتی سوپری محل هم به من جنس نمی دهد و علیرغم اینکه کارت ملی را گرو گذاشتم اما قبول نمیکنند و میگویند چوب خطتان پر شده!
گفتم: حسن آقا، شما که کار و بارتان خوب بود؟ چه اتفاقی افتاده؟
حسن آقا گفت: به جایی رسیدیم که کارت ملی گرو می گذاریم تا به اندازه ۱۰۰ تومن لوازم خانه میخریم، بعد می روم اسنپ کار میکنم تا بتوانم حسابم رو صاف کنم و دوباره از نو!
این کار این روزهای من شده و این است که کارت ملی من پیش سوپری یکماه یکماه گرو مانده و این تاسف آور است!
تازگیها وقتی میفهمند کارگر روغن نباتی هستم، کارت ملی را هم قبول نمیکنند!
حسنآقا چون میدانست که من خبرنگارم، خواهشکرد که حرف دل کارگرهای کارخانه روغن نباتی نرگس را به گوش مسئولین استان برسانم!
آنروز حال خوبی نداشتم و دائم به فکر همسایهای بودم که حالا میدانستم سه ماه است که حقوق نگرفته است! از طرفی احساس میکردم یک بار بر دوشم قرار گرفته و احساس مسئولیت میکردم.
فردای آن روز علیرغم هوای گرم تابستان، حدود ساعت ۲ بعدازظهر بود که رفتم به کارخانه روغن نباتی نرگس و نزدیک در ورودی ایستادم.
تعدادی کارگر از کارخانه بیرون میآمدند و تعدادی هم وارد کارخانه میشدند و تعدادی هم ان اطراف ایستاده بودند.
با تعدادی از آنها گفتگو کردم اما همه با ترس و نگرانی با من صحبت میکردند و تاکید داشتند که خود را معرفی نکنند، وقتی از طرف من مطمئن شدند، درد و دلشان آغاز شد.
کارگری که حدود ۵۰ سال سن داشت با ۲۰ سال سابقه کار، گفت: واقعا در این وضعیت گرانی و تورم شدید حتی یک هفته حقوق عقب بیفتد فاجعه است تا برسد به سه ماه! برای کارخانه به این بزرگی واقعا زشت است که کارگرش کرایه تاکسی هم نداشته باشد، تقاضای مساعده هم نوشتهام ولی پول نیست؟ در این شرایط، مرگ برایمان عروسی است!
کارگر دیگری که ۴۷ و ۴۸ ساله به نظر میرسید، با تندی گفت: به خدایی که میپرستید سرحقوق با همسرم بحث داریم و از خانه بیرون زده ام و چندساعتی در کوچه و خیابان نشسته ام و بعد هم تشنه و گرسنه با پای پیاده به کارخانه آمدم کاش اخراج می شدم.
کارگر دیگری که حاضر شد صحبت کند با طمانینه و آرام گفت: همه ما مشکلاتی داریم که واقعا نیازی به بازگو کردنش نیست، همه میدانیم که در خانهای که فقر و نداری وارد شد، ایمان و اعتقاد خارج میشود و صددرصد این مشکل اولین لطمه رو به خانوادههای ما میزند!
گفتن از نداری و کلمه ندارم از زبان بچههای کارخانه نرگس پیش خانواده و همسایه و فامیل عادت شده و چون دائم سر پایین گرفتیم دیگر رویی برایمان نمانده، پس خواهش میکنم به گوش مسئولین برسانید که یک فکر اساسی برای حقوق و وضعیت کار ما کنند!
کاش میشد یک عکس هم ازیخچال خانه های ما و از وضع زندگی ما بگیرند!
نفر بعدی که با کمی اصرار از طرف من حاضر به صحبت شد، گفت: مسئولین استان باید بدانند فقط زمانی از این وضعیت بیرون میآییم که یک مدیر واقعا دلسوز که برای شهرش و برای استانش دل بسوزاند باید وارد کارخانه شود و جلوتر از کارگر، فعالیت و حرکت کند و از آب و خاک استانش حمایت کند، در غیر این صورت نرگس هم مثل شرکت آزمایش یا مخابرات راه دور تعطیل و پرونده اش برای همیشه بسته می شود.
وی در ادامه گفت: تا بود و نبود، مسئولین ما از تهرانیها حمایت میکردند! طی دوره بیست سالی که من هستم، ندیدم یک مسئولی پیدا بشود که از وطن، شهر و استانش حمایت کند، وقتی آقایان تهرانی میآیند شیراز و هتل و قهوه و فالوده و خوابگاه و… همه چیز برایشان برقرار است، پس چرا مدیران تهرانی ما را ساده لوح فرض نکنند؟
متاسفانه مسولین استان هم فقط از مدیر و سرمایهدار حمایت میکنند!
کارگر دیگری که به نظر عصبانی میرسید، گفت: خطاب به آقایان مدیر و اعضای محترم شورای اسلامی کار شرکت میگویم، لطف کنید و بساط این برنامه دور کاری را جمع کنید که دیگر نه پولی در جیب داریم و نه روی ماندن در خانه را! لااقل به زبان و ظاهر بگوییم که میرویم سر کار بهتر از ماندن تمام وقتدر خانه است! دیگر از چشم خانواده خودمان هم افتادهایم!
کارگر جوانی هم با ناراحتی گفت: چند وقت پیش قرار بود نامزدی کنم اما به خاطر وضعیت موجود کارخانه که آیندهاش مشخص نیست و اینکه نتوانستم برای بخشی از هزینههای نامزدی از بانک وام بگیرم، متاسفانه مراسم به هم خورد! بنده که مجرد هستم در پرداخت قسط و خرجی خودم ماندهام و مجبورم شیفت مخالف اسنپ کار کنم، خدا به داد کارگرهایی برسد که زن و بچه دارند!
کارگر بعدی گفت: در این دنیا تنها چیزی که چاره ندارد مرگ است! همه کارگران و مدیران کارخانه خوب میدانند که این کارخانه به راحتی میتواند احیا شود و به راحتی بخش عمده ای از مشکلاتش قابل حل است، اما اینکه چرا روز به روز وضعیت رو به وخامت میرود، تنها یک دلیل بزرگ دارد و آن هم اینکه صاحبان این کارخانه نمی خواهند این کارخانه پا بگیرد و به فعالیت خود ادامه بدهد و تمام مشکلات این کارخانه مدیریت شده و عمدی است.
وی ادامه داد: خودتان میدانید که در این چند سال اخیر بارها و بارها جلسات مدیریت چه با مسئولین استانی و چه با ما کارگران تکرار و تکرار شده و به هیچ نتیجهای هم تا به الان نرسیده و تمام حرفها و وعدههایشان هم تکراری و بدون نتیجه بوده و تعجبم از کسانی است که هنوز می گویند باید جلسهای گذاشت و مشکلات را بیان کرد، من خودم به شخصه در این جلسات اخیر که در محل مسجد کارخانه گرفته شده تمام مشکلات قسمتهای دیگر و تمام اسم دستگاهایشان را یاد گرفتم اما چه نتیجهای تا الان داشته است؟ اینقدر خودتان را نه فریب بدهید و نه به خواب بزنید، آخر چه کسی به نداری شما توجهی می کند؟
وی افزود: چه کسی برایش مهم است که ما چگونه زندگی می کنیم و چه می خوریم و چه می پوشیم؟ ذلت و بدبختی ما کارگران اصلا برای چه کسی مهم است؟ ما باید خودمان از حق خودمان دفاع کنیم و بس!
این کارگر در پایان گفت: به هرحال، ختم کلام این است که نه با حرفها و بحثهای تکراری و بیخودی وقت خودتان تلف کنید و نه با وعده و وعیدهای این آقایان، دلتان را خوش و امیدوار کنید، واقعیت همین است که میبینید، واقعیت عدم تولید و عدم پرداخت حقوق و بدتر شدن روزانه وضعیت کارخانه است، والسلام!
کارگر دیگری که از دور به صحبت های ما گوش میداد، نزدیک شد و گفت: الان ۵ سال است که تمام مسئولین از وضعیت اسفناک شرکت، اطلاع دارند ولی هیچ اقدام مثبتی نکرده اند!
از دست ما هم که کاری برنمیآید جز اینکه در کارخانه جمع بشویم و حقمان را مطالبه کنیم! انگار مطالبهگری هم جرم به حساب میآید مخصوصا اگر طرف کارگر هم باشد که کتکش می زنند، زندانش هم می کنند! اما همانها الان نمیآیند بپرسند شما چگونه زندگی سپری میکنید؟
او گفت: من فقط میدانم با سکوت و کم کاری ما کارگران و عدم اتحاد ما کارگران زمان به نفع مدیریت در جهت تعطیلی کارخانه پیش می رود، این را هم بدانید به امید مسئولین استان ننشینید چون آنها اهمیتی به ما کارگران نمی دهند و موقعیت و صندلی خودشان را به خطر نمیاندازند، پس اگر می خواهید اتفاق خاصی بیفتد، فقط و فقط کارگران می توانند تکلیف خودشان را مشخص کنند!
کارگر دیگری که از بقیه پختهتر به نظر میرسید، گفت: مشکل کارگران نرگس در درجه اول، عدم داشتن امنیت شغلی است، اکثریت همکاران در دهه دوم خدمت خود در شرکت روغن نباتی هستند و در این چند ساله مخصوصا در سال اخیر نگران وضعیت کارخانه هستند که شرایط این کارخانه شبیه به شرکت ایران فایلا در سالهای گذشته شده که منجر به تعطیلی آنجا شد.
وی ادامه داد: شرکتی که به دنبال بقا باشد مهمترین فاکتور برای آن جایگزینی نیروی انسانی قبل از بازنشستگی پرسنل خود میباشد که از آمار این چند ساله مشخص است شرکت در حال تعدیل نیروی قانونی میباشد، که این بحث دور کاری تقریبا هم به لحاظ بحث بازنشستگی و مسائل دیگر به نفع کارگر نیست.
وی همچنین از طرح طبقه بندی و اصلاح احکام کارگران گفت: طبق صورتجلسه اعلامی در اسفند۱۴۰۰ قرار بود طرح طبقه بندی همکاران و اصلاح احکام از فرودین اعمال شود که هیچ خبری از آن نیست در صورتی که مثلا در شرکت دنا بجز 850 هزار تومان سال قبل، در سال جدید به جز افزایش حقوق قرار بر این شده مجددا مبلغ یک میلیون و نیم به پرسنل اضافه شود.
وی از تامین نیاز معیشتی پرسنل به عنوان حداقل خواسته پرسنل نام برد و گفت: برای دریافت این حقوقی که تا ۱۵ روز بیشتر جوابگوی مخارج ما نیست، هر ماه باید تجمع کنیم؟ تا چندماهی یکبار حقوق ها پرداخت شود!
هر سال برای رفع مشکلاتمان باید دم در کارخانه یا استانداری و یا اداره کار جمع بشویم و دوباره ۶ ماه دیگر همین آش و همین کاسه.
این کارگر در پایان به مساله تولید پرداخت و گفت: برای کارخانه نرگس مهمترین مساله تولید است که واقعا کارگران نمیدانند علت عدم ورود روغن خام به کارخانه و نقشه و برنامه مدیران ارشد شرکت چیست؟
وقتی تولید وجود ندارد، حقوق دادن به چه معناست و چند ماه میتواند ادامه پیدا کند؟
خیلی ها در کارخانه میگویند همین که حقوق می دهند، خدا را شکر، به بقیه اش چکار داریم؟ برادر من کارخانه ورشکسته یعنی چه؟ کارخانه زمین خورده یعنی چه؟ یعنی همین دیگه!
حتما باید توی بوق و کرنا کنند که بفهمیم نرگس ورشکسته شده؟ این ۵۰ ،۱۰۰ تن هم برای سیاست بازی و رد گم کنی است!
هدف کلان مدیریت هم که معلوم است، زمین متری 40 میلیون تومان است!
کارگر دیگری هم آمد و گفت: لطفا از قول ما کارگران به اعضای شورای اسلامی کار شرکت بفرمایید که لطفا راهکاری بدهید که ما باید چکار کنیم و چکار نکنیم! والا ادم گرسنه دین ندارد، تصمیم جدیتری بگیرید که ما گرسنه هستیم، اگر کاری نمیکنید، خودمان میآییم پای کار و جلوی استانداری یا جلوی اداره کار جمع میشویم! از چیزی نمی ترسیم چون دیگر آب از سرمان گذشته! مگر آخرش میخواهد چه بر سر ما بیاید؟ الان دوماه هست که دائم توی خانهایم و یک دقیقه آسایش و آرامش نداریم! پول هم نداریم! ما تا کی تحمل کنیم تا روز به روز گردن میرسلیمی کلفت و کلفت تر بشود و ما کارگران، بدبخت و بدبختتر بشویم؟
مدیران شرکت هم به فکر ما نیستند و فقط حقوق نجومی خودشان را میشناسند، تولید باشد یا نباشد، برایشان خیالی نیست!