به گزارش سکان نیوز، دوباره هفته بسیج شد دیدار باخانواده شهید این بار از بنیاد شهید خواستیم هماهنگ کننده خانواده ای از شهدا برای دیدار باشد قرعه به نام شهید محمود خسروی طبرستانی افتاد.
شهیدی که شاید برخلاف قد و قامت و محاسنش دانش آموز سال آخر مدرسه شهید طالقانی بود که با تمام شدن امتحان هایش الان داری مدرک دیپلم بود.
با چند تن از دوستان بسیج رسانه شهرستان بابل و خانه مطبوعات رهسپار خانه شهید شدیم مادر شهید به استقبالمان آمدخانم خوشروئی که با گرمی و مهربانی به ما خوش آمد گفت گویی هیجان زده است.
وقتی دخترش تلفن زد بدون توجه به علامت پاسخگویی به تلفن همراه شروع کرد به صحبت بالاخره هیجانش کمتر شد و با آمدن دخترش کمی آرام گرفت.
نمی دانم چه احساسی داشت اما مثل اینکه از دیدار ما خوشحال شد با کنایه ای که هرچند نشان از دلخوری نبود به روابط عمومی بنیاد شهید خوش آمد گفت وبا ما نیز دوباره احوالپرسی کرد از گفته هایش متوجه شدیم.
شهید محمود خسروی طبرستانی شیدایی که راه ورسم عاشقی را از معلم دینی اش آموخته بود ودر س آموزگار اورا به مدرسه عشق بازی با معبود رساند بود.
جوانی ۱۸ساله ساکت و مظلومی که کمک کار مادر در بزرگ کردن فرزندان بود وبه جای وقت گذرانی بیهوده با همسن و سالهای اش گوش به فرمان مادر بود تا کوله بار سنگین مسئولیت مادر رابه عنوان فرزند ارشد خانواده کم نماید ویا شاید تا بدین گونه رسم ادب را به جای آورده باشد.
مادر شهید از ادب و تواضع و فروتنی فرزندش می گوید واز خوشحالی بی حد و اندازه فرزندش بعد از گرفتن نامه اعزام به جبهه که گویا داماد شده این تعبیر مادر شهید از شرف بی حد و اندازه فرزندش برای اشتیاق به رفتن به جبهه است که شاید راه همواره شد ه توسط پدر را می خواست ادامه دهد و شاید به طلب خونخواهی از عشق به معلم او را به مبارزه علیه دشمنان اسلام به سوی میدان جهاد سوق داد سوال بی پاسخی بود که در ذهنم باقی ماند.
جوانی که سال آخر رشته تجربی بوده است و علی الرقم مخالفتها برای مانع شدنهایش همگان را با جمله اینکه حال مرا تشنه هست ورفع تشنگی در زمان دیگر معنی ندارد قانع کرده بود وبا رضایت والدین به دنبال راه ورسم شیدایی رفت ۴۵ روز از رفتنش نگذشته بود که خبر شهادتش آمد.
خبر پرواز پروانه ای دور شمع عاشقی بعد از ۲روز بعد از عملیات کربلای ۵در شلمچه با اصابت ترکش در ۲۰فروردین ۱۳۶۶به خانواده رسید.
مادر شهید که خواب شهادت فرزندش را می بیند آگاه به شهادتش بود اما به رسم مادری چهره گلی فرزندش را نمی پذیرد تا آنگه که محاسنش را شستشو می دهند مادر فرزندش را شناسایی می کند واو را در آغوش می گیرد.
مادر شهید ناراحت از آن می شود که وصیت نامه شهید به همراه شهید دفن می گردد انقدر مادر شهید خسروی به راحتی از تمام جزئیات دیدارش می گوید گویی تازه است زخم کهنه اما با دستی لرزان ولبی خندان از او یاد می کند گویی پذیرفته است امانتش را به معبودش برگردانده است واین می شود پایان دیدار ما برای آموختن درسی از همکلاسی آسمانی.